گاهی اوقات اتفاقاتی در حوزه ی سیاست رخ می دهند که تحلیل های سیاسی قادر به بازگو کردن همه ی جنبه های آنها نیستند و باید آن واقعه را ریشه ای تر بررسی کرد.
اتفاقی که در مورد مدرک آقای کردان رخ داده است یک اتفاق ساده نیست. فارغ از همه ی جار و جنجال های سیاسی باید گفت که کردان آئینه ای است در برابر جامعه ی بیمار ما. جامعه ای که در آن وقاحت دروغ از یاد رفته است. عادت کرده ایم که با دلیل و بیدلیل دروغ بگوییم و پس از آن با تمام توان آن را توجیه کنیم. دروغ میگوییم که مدرک داریم و وقتی مچمان باز شد میگوییم این کاغذ پاره ها مهم نیست و از خود نمی پرسیم که اگر این کاغذ پاره ها مهم نبود پس چه نیازی بود به دروغ گفتن؟ کردان به ما نشان داد که میتوان دروغ گفت و بعد با اعتماد به نفس مدرک جعلی را منتشر کرد و پای بر زمین کوبید که به خدا اصل است. و ما خود مقصریم وقتی همه چیز برایمان مهمتر از اخلاق است. کردان فقط آینه است و حقا که چه آینه ی کریهی است.
۱۳۸۷ مهر ۶, شنبه
دروغ
۱۳۸۷ مهر ۴, پنجشنبه
پائیز
پائیز رو دوست دارم نه به خاطر حرفهای رمانتیکی مثل افتادن برگ های زرد از درختان ویا خش خش برگ ها زیر پای عابران.
دوست دارم به خاطر خلوتی غروبهاش.
به خاطر اینکه میتونم از سر کوچه تا تهش رو برم بدون اینکه مجبور باشم چشمام رو از زمین بردارم و به این و اون سلام کنم.
به خاطر اینکه میتونم به بهونه ی بارون پشت پنجره بایستم و زل بزنم به یه نقطه ی نامعلوم.
پائیز اول دل تنگیه.
پائیز سایه ی غمه.
۱۳۸۷ مهر ۳, چهارشنبه
جنگ
چه قدر این آشنایی زدایی برام غریب بود. اینکه اینقدر راحت از فضای جنگ به جای پرتی میره. تو داستان های ما کمه. خوب بود اگه همه همینقدر راحت در مورد جنگ صحبت میکردن.
حاقظ خیاوی، "مردی که گورش گم شد"،برنده ی تندیس بهترین مجموعه داستان سال 1386 از دومین دوره ی جایزه ی ادبی روزی روزگاری.
۱۳۸۷ شهریور ۲۸, پنجشنبه
۱۳۸۷ شهریور ۲۷, چهارشنبه
حلالیت
با اومدن رمضان بازار حلاایت داغ شده و همه به یاد آخرت افتادن.
ابتدا در اول ماه رمضان آیت الله جنتی از تریبون نماز جمعه از ملت ایران حلالیت طلبید و دیروز هم احمد توکلی از موسویان بابت تهمتهای مربوط به جاسوسی در پرونده ی هسته ای. دومی شایسته ی تقدیره چون اشتباه انجام گرفته به طور خاص مشخص شده اما اولی بیشتر شبیه ژست آدم خوبهای سریالهای ماه رمضونه. ای کاش همه ی ماههای سال رمضان بود و ایکاش همه چیز با یه حلالیت طلبیدن تموم میشد.
۱۳۸۷ شهریور ۲۵, دوشنبه
هلیا
یادمه وقتی "مائده های زمینی" ژید رو می خوندم، "ناتانائیل" گفتناش بدجوری خرابم می کرد. وقتی بعد مرگ نادر ابراهیمی "بار دیگر، شهری که دوست می داشتم" رو خوندم "هلیا" گفتناش دوباره منو یاد ژید انداخت. خدایش بیامرزاد.
"در این سقوطِ ستارگان بر صحرا، در این وارونگیِ اشیاء، در این سیطره ی غریب و انبوهِ درد، سخن از عزای باطل شب است و رجعتی به درون. سخن از ساییدگی زوایا و تسلسل. سخن از سطوح،تکرار و- فرجام."
"افسوس هلیا که آن رجعت دردناک ما پایان یک پندار بود."
"هلیا! احساس رقابت، احساس حقارت است. بگذار که هزار تیرانداز به روی یک پرنده تیر بیاندازند. من از آنکه دو انگشت بر او باشد انگشت بر می دارم. رقیب، یک آزمایشگر حقیر بیشتر نیست. بگذار آنچه از دست رفتنی است از دست برود... من این را بارها تکرار کرده ام هلیا!"
۱۳۸۷ شهریور ۲۲, جمعه
بازگشت استالین
خواندم که درصد زیادی از مردم روسیه در یک نظرسنجی اعلام کردند که خواستار به قدرت رسیدن شخصیتی مانند استالین هستند و هرسال هزاران نفر به مناسبت های مختلف با راهپیمایی جلوی کرملین، یاد استالین رو زنده نگه می دارند.
به اعتقاد بسیاری استالین بیرحم ترین دیکتاتور کل تاریخ است. در وصف جنایت های او سخن ها گفته اند. تصفیه ی ایدئولوژیک او منجر به قتل میلیونها انسانی شد که فقط جرمشان این بود که مثل استالین فکر نمی کردند.
اینکه در جهان امروز و در عصر پایان ایدئولوژی ها هنوز ملتی پیدا می شود که حاضر است آزادی خود را بدهد تا اقتدار جهانی به دست آورد آن هم به قیمت به قدرت رسیدن شخصیتی چون استالین جای بسی تعجب دارد.
مثل اینکه همانقدر که قدرت فردی لذت بخش است، قدرت جمعی هم لذت بخش است.
با این طرز تفکر مردم روسیه اگر شوروی به جای آمریکا فاتح جنگ سرد بود شاید شاهد یک جنگ دیگر برای فتح جهان بودیم.
باید خوشحال باشیم که مردم آمریکا اینگونه فکر نمی کنند؟!!
۱۳۸۷ شهریور ۲۰, چهارشنبه
سیب گلویت
ای کاش نمی شنیدی صدای شکسته شدنم را زیر باران نگاهت.
ای کاش نمی چشید تلخی دهانم را سرخی لبهایت.
ای کاش نمی دید قامت خمیده ام را برق چشمانت.
ای کاش لمس نمی کرد زبری دستانم را سفیدی پوستت.
و ای کاش جا به جا نمی شد از ترس بودنم سیب گلویت.
۱۳۸۷ شهریور ۱۸, دوشنبه
آزادی اندیشه
" ما هیچ گاه آزادتر از آن هنگامی نبودیم که در اشغال آلمان به سر می بردیم. آن هنگام که حتی آزادی بیان را هم از ما گرفته بودند زیرا آن وقت تمام کوشش ما راهی بود برای آزادی اندیشه. "
جمله ی بالا رو سارتر در وصف فرانسه ی اشغال شده گفته.
67 سال از شهریور 1320 و اشغال ایران توسط متفقین میگذره. وقتی کشور ما اشغال شده بود ما برای چی کوشش می کردیم و به چی فکر می کردیم؟
۱۳۸۷ شهریور ۱۷, یکشنبه
ناله ی لولا
چه جوری به لولاهای درهای خونه ی ما یاد دادی که با هربار باز و بسته شدن اسم تو رو ناله کنند؟
۱۳۸۷ شهریور ۱۲, سهشنبه
پسرک
پریروز سر چارراه پشت چراغ قرمز وایساده بودم. پسرک گلفروشی به ماشین جلویی گل میفروخت.بعد از اینکه طرف گل خرید دیدم پسرک هنوز صورتش رو به شیشه ی ماشین چسبونده.تو این فکر بودم که چی میخواد که طرف شیشه رو کشید پایین و از رو صندلی بهش یه بطری آب داد.پسرک سوت زد.دیدن هجوم دوستاش برای خوردن آب خیلی دیدنی بود.پسرک وسطشون گم شد.خیلی تشنه م شد وقتی این صحنه رو دیدم.
کاش لااقل یه سری امکانات اولیه براشون فراهم میشد.
پ.ن:فداکاری پسرک که قبل از اینکه خودش آب بخوره سوت زد برام جالب بود.