۱۳۸۸ مهر ۲۴, جمعه

قوچانی

در میان همه ی زندانیان بعد از انتخابات محمد قوچانی حکایتی جداست. قوچانی یک روزنامه نگار حرفه ای است كه هیچوقت حرفه ی خود را فدای سیاست نکرد. راز ماندگاری او در روزگاری كه بزرگانی چون شمس الواعظین و تهرانی و بهنود و ... خانه نشین شدند شاید همین باشد. وقتی در آستانه ی انتخابات مجلس هشتم عکس حداد عادل روی مجله ی شهروند امروز رفت خیلی ها به او خرده گرفتند كه به جریان مقابل خدمت کرده است. وقتی نزدیک انتخابات دهم به اردوگاه شیخ پیوست و بر خاتمی تاخت عده ای برآشفتند كه نمکدان میشکند و متهمش کردند كه خامی میکند اگر در دنیای سیاست حرف از مرام و معرفت میزند. گفتند میخواهد داستان داش آکل را زنده کند و برای امنیت شغلی چشم بر روی واقعیات بسته است.
اما قوچانی حرف دل نسلی بود كه از تعارف خسته شده بود. قوچانی پله پله با دل ما پیش آمد و واگویه های نسل ما را قلمی کرد. جرم قوچانی حرفه ای بودن است. قوچانی آبروی روزنامه نگاری ایرانی است و حالا این پسر خجالتی چهار ماهی را در زندان میماند كه ثابت کند هنوز روزنامه نگاری ما نحیف است و زود میمیرد. اما پارادوکس جالب اینجاست كه در عین حال ثابت میکند كه روزنامه نگاری ایران سخت جان است و دوباره زنده میشود.
بهنود شب دستگیری قوچانی برایش نوشته بود كه :"محمد جان قدر بدان كه بر جایگاه میرزا جهانگیرخان نشسته ای." و آیندگان قدر خواهند دانست زحمات میرزا محمدخان را.

۱۳۸۸ مهر ۱۲, یکشنبه

آلوده شدم

"اگر آلوده شدی رفیق دیگه نمیتونی ولش کنی. اگر یه بار بهت حال داد دیگه باید تا آخرش بری"
آلوده شدم به هوس آزادی. حس اینکه آزادی نزدیکه بدجور هوایی م کرده. لحظه لحظه هایی که با ملت تو خیابون ها فریاد آزادی خواهی سر میدادیم برام شده یه خاطره ی فراموش نشدنی. آزادی یه راهه که حتی اگه به مقصد هم نرسی لذت بخشه.
این روزها که میخونم تو دانشگاه تجمع بوده یا فلان مسئول رو هو کردن دلم پر میکشه اونجا.
واقعا که ما نسل کامکاری هستیم...