۱۳۸۷ شهریور ۱, جمعه

مکافات

"تمام شد فریان! کار از داد زدن و زبان گرفتنم گذشته که دو سال بسم بود. حالا کسی هست که فقط یک آن به ما فکر کند؟ که چه طور یکی مرد و یکی مردار شد؟ کجا رفتند؟ لابد مردند که نپرسیم این نطفه های نکبت زده ی ما را بعدِ کدام گناه بستند؟ به جای کی داریم مکافات می شویم فریان؟ به کی باید گفت؟ حالا حس یک دونده ی شکست خورده را دارم. دلم می خواهد روی چمن های میدان بیفتم و تنم خنکی آن را مک بزند و پروانه ها همینجور دور سرم چرخ بزنند ولی یکهو ترس برم می دارد که تن به این بی قیدی بدهم یا فکر شکستم باشم که گلدان شکسته را باید بند زد یا دور انداخت."

مجموعه داستان" بگذریم". برنده ی جایزه ی مهرگان به عنوان بهترین مجموعه داستان سال 1383


هیچ نظری موجود نیست: