۱۳۸۸ آبان ۲۴, یکشنبه

عبدالله مومنی


اینکه عبدالله مومنی به هشت سال زندان محکوم شود اصلا غیرمنتظره نبود. اما نمی دانم چرا چشم هایم به صفحه خیره ماند. عبدالله مظلوم است. تا انتها ایستاد و امروز جز چند دوست دانشجو کسی چیزی برای او نمی نویسد. هیچوقت پشت سر هیچ حزب و گروهی مخفی نشد. همیشه فریاد حقوق بشرش بلند بود و هیچ بدیلی برای آن نمیشناخت. معیار او برای همراه شدن با هر جریان و تفکری میزان انطباق آن با حقوق بشر بود. حتی در انتخابات هم که هرکسی ساز خود را می زد او به دنبال کمیته حقوق شهروندی کروبی بود. مومنی فاقد از نظریاتش همیشه برایم قابل تحسین بود. یک فعال دانشجویی که تا آخر فعال دانشجویی باقی ماند. جذب هیج گروه و جریانی نشد و همواره مستقل ماند. اگر نسل پیشین نبوی و تاجزاده و میردامادی و ... را در بند دارد و به آنها می بالد نسل ما نیز می تواند فخر عبدالله را بفروشد.
پینوشت: وقتی متن را نوشتم به یاد احمد زید آبادی افتادم. بی نهایت دلتنگ نوشته هایش هستم. هنوز شیرینی مناظره اش با الله کرم در دانشکده فنی زیر زبانم است. هنوز یاد دارم لهجه ی شیرینش را. هنوز سرخوشی اش در ذهنم مانده است. اما به همه ی اینها نگاه بهت زده اش در دادگاه نیز اضافه شده است.

هیچ نظری موجود نیست: