۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۵, سه‌شنبه

امید

من هم مثل آن جمعیت امیدوار، 4شنبه رفتم سالن همایش های برج میلاد. شاید مثل آنها انرژی نداشتم و هرچند دقیقه یکبار سوت و کف نزدم اما من هم چند ساعت ایستادم و نظاره کردم هم نسلی هایی را که دوباره جمع شده بودند تا نشان دهند که هنوز امیدوارند. هم نسلی هایی که بزرگوارانه همه ی جفاهایی که به آنها شده بود را فراموش کرده بودند. کسانی که با انرژی همچنان تشویق می کردند سران اصلاحات را. آنهایی که 16 آذر 83 با تمام وجود اعتراض خود را به خاتمی نشان داده بودند اینبار هیاهویی وصف ناشدنی در حمایت از او به راه انداخته بودند تا ثابت کنند که رفیق روزهای سختند. و چه لذتی داشت وقتی جماعتی را دیدم که با وجود خستگی مفرط همچنان پرچم های سبز را تکان میدادند در حمایت از اندیشه ای که شاید فقط حداقلی از خواسته هایشان را برآورده خواهد کرد. آنچنان با هیجان شعار می دادند که گویی این امید پایانی ندارد.
من هم مثل خیلی های دیگر همچنان پاسخ سوال های خود را دریافت نکرده ام. هنوز دلیل سکوت چندساله ی میرحسین را نمیدانم. هنوز پاسخی برای نحوه ی حضور عجیب او در صحنه ی انتخابات ندارم. اما وقتی در ابتدای سخنرانی اش گفت:"امنیت ملت باید بیشتر از امنیت دولت ها باشد"، من هم امیدوار شدم.

پینوشت: من از روزی نمیترسم که میرحسین و کروبی در انتخابات شکست بخورند. من از روزی می ترسم که یکی از این دو پیروز شوند اما نتوانند همین خواسته های حداقلی ما را هم برآورده کنند و دوباره سقف امید را بر سرمان خراب کنند. هرچند که باز ما از زیر این آوار سر بلند خواهیم کرد و سقفی نو خواهیم ساخت.

۴ نظر:

ناشناس گفت...

رفیق امید تنها دلیل ادامه ی فرداست .

به امید روزهای امیدواری بشریت

Hadi گفت...

«هرچند که باز ما از زیر این آوار سر بلند خواهیم کرد و سقفی نو خواهیم ساخت.» خوب اومدی سید :-)

Unknown گفت...

من که چشمم آب نمی خوره اینا کاری بکنن اما چاره ای جز رأی به همینا نیست!

ناشناس گفت...

موافقم با هادی!

فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم...

مخصوصاً اونجاش که میگه:

...که خون عاشقان ریزند منو ساقی‌ به هم سازیمو بنیانش بر اندازیl
tayaz