دیروز دوباره یادم آمد که اشک هم دارم. گاهی گاز اشک آور بهانه ی خوبی است برای جاری شدن اشک
«ما بی قرار در حال، دشمن گذشته و محروم از آینده، کاملا شبیه کسانی بودیم که عدالت یا کینه ی بشری آنان را در پشت میله های آهنی زندانی می سازد. سرانجام، یگانه راه فرار از این تعطیل فناناپذیر این بود که قطارها را دوباره در خیالمان به راه اندازیم و ساعت ها را با ضربات مکرر زنگی که با لجاجت خاموش بود آکنده سازیم.»
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر